به گزارش راهبرد معاصر، پرزیدنت جو بایدن پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده مواضع تند و سختگیرانهتری در قبال عربستان سعودی اتخاذ کرده است. در حالی که دولت دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق، شاهزاده ولیعهد محمد بن سلمان (MBS) را به عنوان حاکم واقعی عربستان سعودی در نظر میگرفت؛ اما دولت بایدن در مورد مداخله بن سلمان در قتل جمال خاشقچی روزنامه نگار واشنگتن پست در سال 2018؛ اطلاعات محرمانهای منتشر کرده است. علاوه بر این، فهرست طولانی از مقامات سعودی را به دلیل مشارکت در آزار مخالفان مورد تحریم قرار داده و همچنین کمکهای نظامی به پادشاهی سعودی را کاهش داد. مدافعان حقوق بشر، روزنامهنگاران و حتی برخی از مقامات برجسته پیشین ایالات متحده از بایدن انتقاد کردهاند که از تحریم مستقیم محمدبن سلمان خودداری کرده است. برخی دیگر از منتقدان به این نکته اشاره دارند که بایدن از این قدرت برخوردار است که شخص دیگری را جایگزین محمد بن سلمان کند. بروس ریدل کارشناس ارشد اندیشکده بروکینگز در مصاحبه با گاردین گفت: «اگر هدف ایالات متحده؛ یک عربستان با ثبات باشد نه منبع ناآرامی در منطقه؛ پس دیگر عربستان سعودی جایی برای محمد بن سلمان نیست.»
آنچه که منتقدین به آن توجه نمیکنند این است که محمدبن سلمان اکنون به یک ستون مستحکم در ساختار تصمیمگیری عربستان سعودی تبدیل است. محمدبن سلمان با حمایت و پشتیبانی پدرش ملک سلمان بی رحمانه و به طور موثر توانسته قدرت را در دستان خود تحکیم کند. تلاش برای انزوای محمد بن سلمان باعث برکناری وی از قدرت نمیشود بلکه توانایی واشنگتن را در مهار رفتار وی در عرصه داخلی و بین المللی تضعیف میسازد. ایالات متحده در زمینه مسائل فوری امنیتی در یمن و منطقه خاورمیانه به همکاری با عربستان سعودی نیاز دارد و برای این منظور باید با محمدبن سلمان تعامل کند.
از اجماع تا تحکیم
در طی دهههای گذشته، عربستان سعودی توسط یک کمیته شاهزادگان اداره میشد که دارای پست های مهم دولتی و از مقامات ارشد خاندان حاکم بودند. تصمیمات مهم از طریق شاهزادگان ارشد اتخاذ میشد که بسیاری از آنها دارای حق وتو بودند. در نتیجه، سیاستهای داخلی و خارجی عربستان سعودی معمولاً منعکس کننده مواضع اجماع بود. تغییرات در سیاست داخلی و خارجی نادر و تدریجی بود. خاندان سلطنتی نتوانستند بسیاری از مشکلات را حل و یا از فرصتهای بسیاری استفاده کنند؛ اما از تصمیمگیریهای واقعاً بد نیز خودداری نمودند. این محافظه کاری ساختاری به خوبی به پادشاهی خدمت کرده و این امکان را برای این کشور فراهم کرده است تا از پان عربیسم ناصری در دهه 1950 و 1960، انقلاب ایران در 1979، حمله دیکتاتور عراق به صدام حسین به کویت در 1991 و اخیراً بهار عربی در 2011 عبور کند.
با بزرگتر شدن شاهزادگان ارشد و فوت مقامات کهن سال، به نظر میرسید پسران آنها شروع به بازسازی سیستم کمیته در میان خود کنند. پسران در مقامهای مهم مانند وزیر امور خارجه، وزیر کشور و فرمانده گارد ملی جانشین پدران خود شدند. پسران دیگر که به عنوان معاون وزیر برای پدران خود خدمت میکردند، آماده به ارث بردن مناصب دیگر بودند. ملک عبدالله، نزدیک به پایان حکومت خود، کمی از سیستم وراثتی دور شد و سلمان را به جای پسر وزیر تازه فوت شده به عنوان وزیر دفاع منصوب کرد. اما سپس در سال 2015 ، ملک سلمان سلطنت را به دست گرفت و شروع به برچیدن سیستم کمیته کرد.
پادشاه سلمان به جای ایجاد اجماع ، قدرت را در دستان محمدبن سلمان متمرکز کرد و شاهزادگان باقیمانده از نسل خودش و کسانی که در نسل بعدی بودند و میتوانستند با فرزند مورد علاقهاش رقابت کنند را به حاشیه براند. وی در ابتدا بن سلمان را در منصب معاون وزارت دفاع گماشت و شاهزاده مقرن برادر ناتنی خود، را به عنوان ولیعهد کنار زد و سپس در سال 2017م، محمد بن سلمان را جایگزین محمدبن نایف ولیعهد وقت کرد. پادشاه همچنین محمدبن سلمان را به عنوان رئیس شورای سیاستگذاری اقتصادی و اجتماعی و شورای نظارت بر آرامكو؛ شركت نفت دولتی و منبع اصلی ثروت سعودی، قرار داد. در نتیجه محمدبن سلمان کنترل خود را بر مهم ترین نهادهای اقتصادی و قهری دولت تحکیم کرد و وی اکنون در داخل قدرت بیرقیب است.
در دوران محمد بن سلمان تغییراتی عمیق در عربستان سعودی ایجاد شده است. وی به زنان اجازه رانندگی داده است، قدرت پلیس مذهبی را محدود کرده و مالیات گستردهای را برای مصرف کنندگان سعودی وضع کرده است. اصطلاح طلبان سعودی در طی دهه های گذشته بر این سیاست تاکید کرده؛ اما محافظهکاری سنتی عربستان مانع بزرگ هر گونه تغییر بوده است. اکنون فقط محمدبن سلمان اراده و قدرت تحقق این اصلاحات را دارد اما ترکیب قدرت و اراده ولیعهد منجر به تصمیمات بی پروا و بی نتیجه شده است. در سال 2017م. محمد بن سلمان بیش از 300 مقام برجسته تجاری و شاهزاده کشور را دستگیر کرد، ریاض ریتز-کارلتون را به مجللترین زندان جهان تبدیل کرد و اعتماد سرمایهگذاران خارجی و داخلی را کاهش داد. همچنین در آن سال، محمدبن سلمان، سعد حریری نخست وزیر لبنان را که برای دیدار به ریاض سفر کرده بود، ربود و وی را وادار به استعفا از سمت خود کرد. محمدبن سلمان امیدوار بود که یک بحران سیاسی در بیروت ایجاد کند که به حزبالله متحد ایران آسیب برساند اما در نهایت به تقویت موقعیت سیاسی گروه حزب الله منجر شد. محمدبن سلمان در همان سال به دلیل حمایت از گروه های اسلامگرا، حمایت مالی از الجزیره و روابط با ایران در تحریم و محاصره قطر به بحرین، مصر و امارات متحده عربی پیوست. محمدبن سلمان جنگ بیهوده و ویرانگری را در یمن دنبال نمود و همچنین در سرکوب مخالفان داخلی به خصوص دستور قتل جمال خاشقچی نقش مهم و تعیین کننده ای ایفا نمود.
هیچ نشانهای وجود ندارد که سایر اعضای خاندان حاکم با محمد بن سلمان همسو باشند. گفته میشود بسیاری از شاهزادگان مسن از پسر عموی جوان و بیرحم خود ناراضی هستند. اما مشخص نیست که آنها توانایی رویارویی مستقیم با مردی را داشته باشند که تمام تسلیحات و پولهای پادشاهی را کنترل میکند. نزاعهای قبلی قدرت در خاندان حاکم منجر به مخالفت آشکار شده است - تشکیلات نظامی به رهبری شاهزادگان رقیب با یکدیگر در تقابل و رویارویی هستند. محمدبن سلمان وفاداری اعضای جوانتر خانواده را پرورش داده و شاهزادگان نسل جوان را در سمت های دولتی ارتقا داده است.
آخرین بررسی قدرت
برنامه جاهطلبانه محمدبن سلمان برای تغییر اقتصادی به سرمایه گذاری بینالمللی وابسته است که در این مسیر سرمایهگذاران آمریکایی نقش اصلی و تعیین کننده را ایفا میکنند. اگر واشنگتن در برابر او بایستد، او نمیتواند به بازیگر اصلی در نظام مالی جهان تبدیل شود. ایالات متحده هنوز مهمترین شریک بینالمللی عربستان سعودی و ضامن نهایی امنیت است. هیچ حاکم سعودی نمیخواهد این رابطه را به خطر بیندازد. دولت ترامپ ولیعهد را مورد علاقه و حمایت خود قرار داد. محمدبن سلمان رابطه مستقیمی با جارد کوشنر داماد رئیس جمهور داشت که به او اجازه داد کانالهای دیپلماتیک عادی را دور زده و به کاخ سفید دسترسی پیدا کند. در حالی که محمد بن نایف ولیعهد وقت عربستان سعودی بود اما دولت ترامپ با محمد بن سلمان نشست علنی برگزار کرد و به شدت آن را مورد بازتاب قراردادند و سپس ترامپ در یک تصمیمی غیرمعمول، ریاض را به عنوان مقصد اولین سفر خارجی خود انتخاب کرد. محمدبن سلمان تنها چند ماه پس از آن دیدار به مقام ولیعهدی رسید و کاخ سفید در اعلام خبر تأیید این تغییر، احتیاط نکرد. چنین برخورد ممتازی از طرف واشنگتن محمد بن سلمان را گمراه کرد که وی میتواند بدون مجازات در صحنه جهانی عمل کند.
دولت بایدن به قصد بازنگری در روابط ایالات متحده با عربستان سعودی، محدودیتهایی بر رفتار محمد بن سلمان ایجاد کرد. دولت بایدن در نخستین ارتباط با ریاض به جای گفتگوی مستقیم با ولیعهد بن سلمان؛ به تماس تلفنی با ملک سلمان اقدام نمود. بایدن همچنین به همکاری با کارزار نظامی سعودی در یمن پایان داد، تحویل تسلیحات به این کشور را به حالت تعلیق درآورد و تعدادی از سعودی ها را که گمان میرفت مخالفان سعودی را تهدید به سفر به ایالات متحده میکردند ، ممنوع کرد. اما دولت بایدن از تحریم بن سلمان در قتل جمال خاشقچی خودداری کرد. هرگونه تلاش برای انزوای محمد بن سلمان چیزی بسیار نزدیک به تغییر رژیم است که برای ایالات متحده در خاورمیانه نتیجه خوبی نخواهد داشت. این ایده که بتواند محمد بن سلمان را کنار بگذارد فقط یک آرزو نیست بلکه ایدهای خطرناک است و میتواند تکرار رویدادهایی باشد که اکنون ایالات متحده را در عراق، لیبی و سایر مناطق گرفتار کرده است.